نام شفا یافته : خانم ف . س .
سن : هشت سال .
اهل : آزاد شهر
تاریخ شفا :7/5/1382
"اگر این مطلب و خوندی و دلت شکست محتاج دعایت هستیم... "
فایده ای ندارد . به این التجا امیدی نیست . باید به شهرم برگردم.
آری ، همین امروز بر می گردم .
این جملات را در اندیشه و خطاب به خودش گفت ،
و برای آخرین بار نگاه نگرانش را به آن سوی ضریح
پنجره فولاد ،به جمعیت زائری که نگین ضریح حرم امام (ع) ،
را چونان حلقه ای تنگ در بر گرفته بودند،
دوخت و غمی آشکار قیافه اش را فرا گرفت .
آقا من دلم را به امید شفاعت شما، دخیل بستم . حاشا به کرمتان .
اگر دست خالی برگردم ، کرامتتان زیر سوال می رود . من دیگر چیزی
نمی گویم . چیزی نمی خواهم . اصلا می روم و دیگر چیزی از شما نمی خواهم .
با دلی شکسته و حاجتی اجابت نشده می روم . دلش لرزید .
از حرفی که با خویش نجوا کرده بود ، پشیمان شد .
مگر او کیست که امام خواسته اش را اجابت کند و شفاعتش را نزد خدا برد ؟
از خود ستایی خویش بدش آمد . با امام (ع) به گفتگو نشست :
ادامه مطلب ...
موضوع مطلب :