• وبلاگ : " گُـــــــــردآفرين "بانـــــــوي ايراني
  • يادداشت : چه کنم با دل تنها.......
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    خوب من چي دارم بگم؟؟؟وقتي به اين قشنگي ازتنهاييت گفتي اميدوارم تمامي آنچه شمارا دلتنگ كرده بزودي زود رفع بشه...خواهر گلم نگران نباش گذشته ها چراغ راه آينده است با عزمي جزم و صلابتي مثال زدني ...پيش بسوي آينده اي روشن قدم بردار تو ميتوني من مطمئن هستم
    پاسخ

    تشکر در امان خدا سلامت باشيد

    بهار عاشق بود و زمين معشوق .عشق بي تابي مي آورد و بهار بي تاب بود.زمين اما آرام و سنگين و صبور.
    زمين هر روز رازي از عشق به بهار مي داد و مي گفت: اين راز را با هيچ کس درميان نگذار.نه با نسيم و نه با پرنده و نه با درخت.راز ها را که برملا کني ، بر باد مي رود و راز بر باد رفته ، رسوايي است.
    هر دانه رازي بود و هر جوانه رازي.هر قطره باران و هر دانه برف، رازي.
    و رازها بي قرار برملاشدن بودند و بهار بي قرار برملا کردن.
    زمين اما مي گفت: هيچ مگو، که خموشي رمز عاشقي است و عاشقي سينه اي فراخ مي خواهد.به فراخي عشق.زمين مي گفت: دم برنياور تا اين سنگ سياه الماس شود و اين خاک تلخ، شکوفه گيلاس.

    ***
    زمستان سرد، زمستان سوز، زمستان سنگين و سالخورده و سخت.
    و بهار در همه زمستان صبوري آموخت و صبر و سکوت.
    و چه روزها گذشت و چه هفته ها و چه ماه ها. چه ثانيه ها،سرد و چه ساعت ها، سخت.بي آنکه کسي از بهار بگويد و بي آنکه کسي از بهار بداند.
    رازها در دل بهار باليدند و بارور شدند و بالا آمدند، و بهار چنان پر شد و چنان لبريز که پوستش ترک برداشت و قلبش هزار پاره شد.
    زمين مي گفت: رازهاي کوچک و عاشقي هاي ناچيز را ارزش آن نيست که افشا شود.راز بايد عظيم باشد و عاشقي مهيب . و پرده از عاشقي آن زماني بايد برداشت که جهان حيرت کند.
    و بهار پرده از عاشقي برداشت، آن هنگام که رازش عظيم گشت و عشقش مهيب.
    و جهان حيرت کرد.

    پاسخ

    تشکر زيبا و ستودني بود


    لام

    عجب عکسي ... !

    موفق باشيد

    پاسخ

    تشکر...در پناه خدا سرافراز باشيد